بچه های الکترونیک دانشگاه ارومیه 91

در باره ما
 

به وبلاگ ما خوش اومديد ما زياد اهل تعريف كردن از خودمون نيستیم ولي من كه از رشته ي الكترونيك و دانشجوهاش ( مخصوصا بچه هاي اين وبلاگ) تاپ تر،نه پيدا كردم نه وجود داره كه پيدا كنم...

 

لينك روزانه
 
كتابخانه مركزي و اسناد
اتوماسیون تغذیه
دانشگاه اروميه
دانشگاه تهران
دانشگاه صنعتي شريف
دانشگاه اميركبير
دانشگاه علم و صنعت
دانشگاه شهيد بهشتي
دانشگاه خواجه نصيرالدين طوسي
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
سفارش آنلاین قلیون
براي تبادل لينک ابتدا لينک مارو بانام:  ی قصه واقعی   در وبلاگ ياسايتتان قراردهيد
 
كد هاي جاوا
 

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 206
تعداد نظرات : 925
تعداد آنلاین : 1

<
 


ی قصه واقعی

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سی

اه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )
دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن... اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم...
اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم...
معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...
 

 


|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


يار مهربان

اين شما و اين فهرست "220 كتابي كه بايد تا پيش از مرگ خواند": 1- هرگز رهايم مكن - كازوئو ايشيگورو (ققنوس)
19- ماجراي عجيب سگي در شب - مايك هادون (افق)
50- سور بز - ماريو وارگاس يوسا (علم)
52- شيطان و دوشيزه پريم - پائولو كوئيلو (كاروان)
57- بي‌خبري - ميلان كوندرا (روشنگران)
63- آدمكش كور - مارگارت آتوود (ققنوس)


.:  ادامه مطلب :.
|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


ماجرا های آقای ساده

با سلام  از این هفته پستی می ذارم با عنوان ماجرا های آقای ساده هر کی هم ذات پنداری می کنه هر کی نمی کنه هرکی نسبت به این مطلب نظری داره بده لطفا:

سلام

از نظر مردم ، آقای ساده هیچ چیز نمی فهمید و همه چیز باید به او آموخته می شد ، حتی بچه ها هم همین فکر را کرده و هر وقت به او می رسیدند ، امرو نهی اش می کردند. به او می گفتند چه بپوشد و چه نپوشد ، چه بکند ، چه نکند ، کجا برود ، کجا نرود و با که دوست باشد و با که دشمن . مردم ، تمام عقده ها و کاستی هایشان را با او جبران می کردند ، ساده هم از این موضوع خوشحال بود و با خودش فکر می کرد زمان هایی که مردم نمی توانند او را ببینند ، چه می کنند و به این نتیجه می رسید که یا باید کسانی را برای شنیدن حرف های مردم تربیت کرد یا مجسمه های در میادین مختلف شهر نصب کرد تا مردم او را نصیحت کنند این می توانست مجسمه خودش هم باشد .حتی در محله ها و آپارتمان ها مکانی برای این کار ساخت.او در طی عمر کوتاهش فیلسوف ها و دانشمندان بسیاری دیده بود و با خودش می گفت که آن ها چطور توانسته اند این همه بفهمند . زمان می گذشت و ساده به شهرهای مختلف سفر کرد و در همه جا این فرزانگان را می دید. در اتوبوس ها و قطارها ، در کافه ها و رستورانها ، حتی در صف توالت های عمومی. آن ها همه جا بودند و تاثیر بسزایی در جهان ایجاد کرده بودند، اما ساده استعداد لازم را برای رشد و ترقی نداشت و رفته رفته دچار یأس و افسردگی شد.او همه اشتباهات و خطاهای جهان را انجام می داد ، حق خوری می کرد. هم زمان از همه چراغ های قرمز عبور میکرد و در یک لحظه در تمام جنگ های جهان و جبهه ها و سنگرها حضور داشت . او زمانی که حتی در میان خانواده کوچک خود خواب بود ، از همه دیوارها بالا می رفت و دزدی می کرد و صبح ، عکسش را در نشریات و تلویزیون های دنیا می دید و مطمئن بود که همه آنها خود اوست ، چون آن همه فرزانگان سخنور و اندیشمند هیچگاه نمی توانستند مرتکب آن کارهای زشت شوند. چند بار به فکرش رسید خودش را تسلیم پلیس کند ، ولی هیچ وقت دستگیرش نکردند. آنها دلایل زیادی را برای این کار داشتند . یکی شان این بود که در آن صورت کسی را پیدا نمی کردند تا حرف هایشان را گوش کند...


|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


...

خدایا در انجماد نگاه های سرد این مردم دلم برای جهنمت تنگ میشود...


|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


تشکر

سلام ازاینکه 2 ماه با هم بودیم خیلی خوش حالم و به خاطر همین می خواهم تشکر کنم از :

1.آقایان استادان به خصوص آقای ..... با این طرز درس دادنشان.

2.از راهنمایی و رانندگی ارومیه به خاطر اینکه هیچ وقت حتی در روز های بارانی هم ما را تنها نگذاشتن و رانندگان ارومیه که با آب پاشیدن به ما دلمان را شاد میکنند.

3.از هم اتاقی هایی که یک شب نگذاشتن زود تر از4 بخوابیم.

4.مسئول خواب گاه که با حمایت روز افزون از سوسک ها به پیشرفت نسل آنها کمک کرد.

5.از همکلاسی هایی که یک دقیقه نگذاشتن حواسمان به درس باشد.

6.از مسئولان سلف ها که با تلاش فراوان عمل به خوراندن کافور به ما کوتاهی نکردند.

7.استاد درس نقشه کشی که با نشان دادن جواب ها کار مارا راحت کردند.

8.از تمام معلمان زبان های ترکی و کردی و آلمانی و اسپانیایی ام تشکر میکنم.

منتظرنظراتتان هستم علی سلطانی

 


|

نوشته شده در سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:تشکر,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


من . مامانم . شام

من : مامان شام چی داریم گشنمه…
مامانم خطاب به بابام: شما شام میخوری ؟
بابام : نه…
مامانم خطاب به من: من که شام نمیخورم بابات هم نمیخوره، خودت پاشو یه چیزی بخور…
سه تا تخم مرغ نیمرو میکنم، میام میشینم پای سفره شروع میکنم به خوردنکه:
بابام: نمیدونم چرا گشنه ام شد، من فقط یکی دو لقمه میخورم…
خانم شما نمیخوری؟
مامانم: من؟ نمیدونم… حالا یکم میخورم دیگه ...
من :|
سفره :|
 

نيمرو :|
زرده ي نيمرو :O
سفيده ي نيمرو :|

|

نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


فرق من و تو

خدایا من اگر بد کنم تو را بنده دیگر بسیار است

تو اگر با من مدارا نکنی، مرا خدای دیگر کجاست؟؟؟


|

نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


دیالوگ پدر ژپتو...

من عاشق اون دیالوگ پدر ژپتو به پینوکیو هستم که میگه:پینوکیو...چوبی بمان!آدم ها سنگی اند، دنیایشان قشنگ نیست!!!


|

نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


سوالی از واقعیتها

کدامین چشمه سمی شده که آب از آب می ترسد؟

که حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد!

گرفته دامن شب را غباری آن چنان برهم

که پلک از چشم، چشم از پلک، و پلک از خواب می ترسد؟


|

نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


فریدون مشیری

  چکاوک

می توان رشته این چنگ گسست

          می توان کاسه آن تار شکست

  می توان فرمان داد :

                      (های!

                         ای طبل گران ,

                                  زین پس خاموش بمان)

   به چکاوک اما

  نتوان گفت :مخوان!

 


|

نوشته شده در دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


خدا چیست؟

خدا آن حس زیباییست؛ که در تاریکی صحرا، زمانی که هراس مرگ می دزدد سکوتت را یکی مثل نسیم دشت می گوید:کنارت هستم ای تنها!!!


|

نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


چند آیا میدانید؟

سلام

ای اهل عالم غدیز آمد و رفت خبر از یار نیامد

بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد

چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم

ای اهل حرم میر و علمدار نیامد

لطفا متن را کامل بخوانید

آیا میدانید:

1.وقتی به خورشید نگاه میکنید تصویر 8 دقیقه قبل آن را می بینید.

2.زمین در هنگام پیدایش خود 2000 برابر بزرگتر از حجم کنونی را داشته.

3.با 30 گرم طلا نخی به طول 81 کیلو متر می توان درست کرد.

4.سالانه 3/1 میلیون متر مکعب چوب صرف چوب غذا خوری چینی ها می شود.

5.در طوفان شن کویر بین 60 تا 200 میلیون تن شن جا به جا می شود.

6.جوانان هندی شاد ترین و ژاپنی ها افسرده ترین جوانان دنیا هستند.

7.مردم فیلیپین با بیش از 1000 لهجه سخن می گویند.

8.وقتی مگسی بر روی یک میله فولادی می نشیند میله فولادی 2 میلیونیم میلی متر خم می شود.

9.هر تکه کاغذ را نمی توان بیش از 9 بار تا کرد.

10.یک لیتر سرکه در زمستان سنگین تر از تابستان است.

11.مساله زیر را حل کنید:

!9=725760

!8=241920

!7=؟

(  ! علامت فاکتوریل میباشد)

کاری از گردان بهشتی خاکریز 14.


|

نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:آیا میدانید,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


خدایا؟

خدایا!بچه های گل فروش را می بینی؟

دختران تن فروش را می بینی؟

مادران سیاه پوش را می بینی؟

زبان های عشق فروش را می بینی؟

واعظان دین فروش را می بینی؟

پسران کلیه فروش را می بینی؟

محرابهای فرش پوش را می بینی؟

همه را می بینی؟

می خواهم تکه ای از آسمانت را بخرم، زمینت دیگر بوی زندگی نمی دهد...!!!


|

نوشته شده در یک شنبه 28 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


مرجع اصلی پست های من

سلام خدمت هم رشته های خوب و صمیمی

بچه ها مرجع پست هایی که من میذارم اینجا پیج چرک نویس های عارف فیاضی هست در فیس بوک به آدرس www.facebook.com\chrk.nvis.aref

خوشحال میشم دوستانی که عضو اف بی هستن افتخار بدن و یه سری به پیج من بزنن

اینم آدرس پروفایل اف بی من که البته دارم از دو سه روز دیگه به مدت 2-3 ماه دی اکتیوش میکنم...www.facebook.com\ref.mam

ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


بدان...بشناس...

امروز روزی ست همچو روز های دگر...
و ظلمت دوران خود را در روشنای کاذب زمان پنهان نموده است...
جهل ذاتی عامه در پشت سراپرده ی دروغین روشنفکری ناپدید می نماید و هنوز دیده می شود ، در قاب نامرئی خرافه و پرستش های بی مقصد مجانین بالغ نما...
و چه زیباست دیدن نخ های بی شمار معلق در فلک که یک سرش به دست هایی در عمق بی منتهای فضا گره خورده و یک سرش به دست ها و پاهای عروسک هایی ملقب به انسان ، و حرکاتی بس ط

بیعی که نا گه و نا خود آگاه وابسته به خود آدمک ها می انگاریمشان...
البته بگذار بی پرده بگویمت که دیدن این حرکات و متاثر شدن عامه ی قریب به کل از زیبایی و محصور کنندگی آنها نه زیباست که بس دردناک است و مایه ی تاثر...
که چگونه حرکات نا خود آگاه هزاران عروسک منجر به این می شود که بسیاری دیگر مشتاق به حصر در حرکات کلیشه ای و پیش بینی شده ی وابسته به بند ها شوند...
و افرادی که به هنگام دست و پا زدن در چنگال بی رحم بند ها که بی وقفه از عروسک ها حرکت میخواهند به بدگویی از دگر در بند افتاده ها میپردازند و همه ی اتفاقات را بدان ها منتسب نموده و خود را حتی از تفکر به آن دست های پنهان در بی نهایت فضای ناشناخته محروم میدارند...
و چه دردناک است دیدن خون هایی که از همان مجادله گر ها ریخته شده در طی زمان از روی ضعف اساسی آنها در بینایی و بینش...
حال به گذر زمان مینگرم در زمانی نه چندان دور که چگونه بهترین ها در چنگال همان بند ها و همان دستان کثیف آغشته به خون به باد فنا رفتند و انگاشتند که مقصران اصلی را یافته اند...حال آنکه در زمانی نه چندان دور شاید قریب به نیم قرن بعد یا کمی کمتر یا بیشتر بهترین هایی همچو آنان بفهمند و بدانند که چگونه نسلی بهترین به نابودی کشیده شدند در حالی که گرفتار بودند در سیاهچاله ای چادر گون که اطراف آن در دست هایی بود باز نامریی که هر که را که در چنگال سیاهچاله شان اسیر میدیدند چنان میتکاندند که توان خروج نداشته باشد و چنان غلت بخورد که تاب تفکر هم نداشته باشد به چگونه اسیر آمدنش در این سیاهچاله ی خون آلود و مرگبار که چگونه افکارش را به گردابه ی کثیف شستشو کشانید و او را از دیدن درست پشت پرده های آغشته به خون محروم داشت...
و زمانی که خارج شد از آن سیه چاله و اندیشید به دوران تلاطم بی حد و حصرش در آن مرداب طوفانی هیچ احساس ناراحتی و پشیمانی و غم نداشته باشد که حتی لذت می برد از شجاعتش و دلیر بودنش که در اوج جرات توانسته است به قلب تلاطم تاریخ زده و از آن جان سالم به در برد...
حال کیست که بداند چه آینده ای به چه آینده ای بدل گشت در این کارزار مرگ؟
ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


غمنامه!

امشب...
امشب دلم بی نهایت گرفته است...
دوباره روز های بی قراری فرا رسیده اند...
روز های غم و تنهایی...
لحظه های دلتنگی...
رعب و وحشت...
رعشه ای که به جانم میافتد...
و کیست که سامانش بخشد این این افکار متشوش را...
کجاست آن آرامش های بی پایان...
کجاست آن دل قرص...

کجاست آن دل که حتی ذره ای نگرانی و آزرده خاطری در خود نداشت؟
آه...
امشب دلم خیلی گرفته است...
آری...
چشمانم پر شده اند...
چرا می ترسم...
از چه میترسم...
از که میترسم...
وای...
ثانیه ها چه سخت گذر میکنند از آسمان لحظات بی روح تنهایی ام؟
تنهایی یعنی این گوشی که شنیدن دوباره ی زنگ خوردنش بند بند وجودم را به وجد می آورد...
آن صدای زنگی که همیشه در گوشم بود حال فراموشم شده است...
منه عاشق تنهایی؛از تنهایی بیزار شده ام...
تنهایی حس بی کسی را بر بند بند وجودم مستولی میسازد...
من که بی کس نیستم چرا باید حسش کنم؟
من که تنها نیستم چرا باید حسش کنم؟
آه...
دلم غمی دارد به وسعت یک عشق مربع...
و حجم تنهایی ام یک عشق مکعب شده است...
و این حفره ایست در سیال شلوغیه اطرافم...
هان...ای تو که میخوانی؛
از خواندن غمنامه های بی پایان من؛
دل آزرده نباش
دلخور مشو
غمگین نشو
که غمگسار این دل همین قلم است و؛
نگاشته هایش
بگذار؛
خود را سبک کنم به لغزاندن قلم بر صحن مقدس نوشتار...
ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


. . .

و در این شب هنگام؛
چه زیبا می نماید نوشتن در حالی که صدای بی نظیر شهرام در گوشم طنین انداز شده است...
موسیقی زیبای سفره ی بی ریا و عشق و افتخار و غروری که در صحن دل غباری بر پا میکنند...
حال؛
صدای موسیقی فریب در گوشم.طنین انداز شد...
که کس نداند چه می کند با دل من...
آه...
غمی که در دلم زنده میکند بسی دردناک است؛
یاد آور خاطرات رنج آور و دردناک گذشته...
حال صدای ترانه ی دلم خونه را میشنوم...

این موسیقی ها تماما تداعی گر روز های بعد از عید و صبح تا عصر هایی که در کتابخانه و پارک اطراف آن سپری می شدند است برای من...
کس نداند چه بر من گذشت در آن مدت...
ساعتها شنیدن این موسیقی ها...
تفکر به اشتباهات...
حتی؛
که باور میکند؛
بار ها تجربه کرده ام نشستن در قبرستان و ذل زدن به عبور اتوموبیل ها از اتوبان کمربندی شهر را؛
که میداند یعنی چه ساعاتی را که همه به درس خوندن سپری میکنند در قبرستان سوت و کور زنجان و به فکر کردن سپری کنی؛
که میداند یعنی چه دوست همیشه خندانت در کنارت روی یک قبر بنشیند و آرام اشک بریزد؟
آه...
آن روز ها تمام عذاب بودند و همه تجربه...همه بزرگ میکردند غمدان دلم را...
اما چه مکاشفاتی داشتم در آن گوشه...
یادش بخیر؛
که میداند دو نفره به راه آهن خارج شهر پیاده رفتن و در اطراف ریل عکاسی کردن یعنی چه...این بکی سراسر لذت است...
روی لبه ی ریل راه میرفتیم و سخن میگفتیم...
یادش بخیر؛
چه عکس هایی گرفتیم؛
هیییییییی...
لحظه لحظه اش را گرامی میدارم!
حتی آن لحظه هایی که در کنار دوستانم در پارک درد و دل میکردم و سروده هایم را برایشان میخواندم؛
لحظه هایی که از سهراب برایشان میگفتم...
عجب زود گذشت؛
انگار همین دیروز بود به والله...
میخواهم گریه کنم انگار؛
پایان قسمت1


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


مطلبی مربوط به حدودا یک ماه قبل...

امروز ارومیه هوای فوق العاده ای داشت...
آسمانی پر از ابر های سیاه که نوید باران را به دل های خشکیده ی تنی چند از مردمان از جمله من میدادند...
و بارش قطرات مروارید گون باران و غلتیدن آنها بر روی گونه های سرخ شده ام از سرما بسی دلنشین بود و لذت بخش...
لحظاتی که با سری رو به بالا و عمود بر امتداد خط های بارانی در امتداد خیابان های شهر راه میرفتم لحظاتی خاطره انگیز می نمودند؛
و به یاد ماندنی...
زیبا ت

رین صحنه دیدن قله های پوشیده از برف اطراف شهر بود که در پشت درختان بلند قامت اظراف به چشم میخوردند و برگ هایی که قطره قطره مروارید از رویشان س میخورد و سر میخورد و سر میخورد...
در یکی از میدان های زیبای شهر یک فواره با قدرتی بسیار زیاد آب را به سر و صورت درخت تنومند چیره بر خود میزد تا شاید خود را از چنگ قدرت آن برهاند و یا به ناخواه آن را بدان گونه که دیروز بود؛
زیبا و رویایی جلوه دهد،
هم اکنون با خیالی و تنی آسوده بر تکیه گاهی تکیه زده ام و در اوج آرامش آسمان سرد را مینگرم!
و با نگاهی نه گرم؛که سوزان در انتظار دیدار گرما را بدان می بخشم و قصد رها نمودن خود را ز چنگال آن گرمای نا مطبوع دارم؛
و چه خیال خامی...
امروز به سمت دیار خود حرکت خواهم کرد و به میعادگاه عشق و صفای بی منت و مهر و وفای بی ذلت قدم خواهم گذاشت؛
و مهر و محبتی که در دل داغم آتشی بر پا میکند!
ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


بارون...

آسمون دلم این روزا ابری شده...
یه سری عزیزان هم؛
انگاری ابر هاشو بارور کردن...
از دیروز حس میکنم هوای بارونیه دلمو...
فکرم به هر جایی که پر میکشه؛
بارونش کوچ میکنه به صحن چشام...
نمیدونم چرا...
ولی خیلی چیزا...
اسم ها؛
آدم ها...

جا ها...
چشامو پر میکنن...
نمیدونم چرا؛
ولی آسمون دلم بارونیه...
چی دلش میخواد؛خدا میدونه...
ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


ظرفیت وجودی...

وقتی کسی را بیش از اندازه ی حقیقی اش بزرگ میکنید
.
.
.
کوچکترین عمل اشتباه وی
.
.
.
.
بزرگترین ضربه برای شماست...

.
.
.
بی فلسفه نیست؛از ماست که بر ماست
و ریشه ی هر مشکلی به اشتباهی باز میگردد...
حال هر اشتباهی...
در هر جایی...
و در هر زمانی...
ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


سهراب...

سهراب به عقیده ی من؛
همان پرنده ی مهاجری ست
که در
بام هیچ خانه ای به رکود کشیده نشد
ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


آدم ها!

آدم ها دو دسته اند...

آنهایی که تحمل می کنند
ملاحظه میکنند
غمگین میشوند
به روی خود نمی آورند

و آنهای دیگر از زندگی لذت میبرند...
ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


تضاد...

وقتی که مینویسم...

با تضاد زینت میبخشم نوشته ام را

و وقتی نفس میکشم

تضاد؛

درد می آرد تفکرم را

عذاب از شلوغی و سر و صدا در یک خلوت یک نفره،

عذاب آور می نماید...

بسیار زیاد...
ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


باور کن...

اگه یه روزی

به اونی که دوسش دارین

یه قولی دادین

وقتی موقعیت عمل به قولتون پیش اومد

بهش عمل کنید؛
حتی اگه شده به زبون


یه روزی؛
ممکنه

همون یک کلمتون؛جملتون

چنان اثری تو اون فرد بزاره

مدتها بعد از زده شدنش

که دادن هزار تا قول دل نرم کنه آنی

نصف اون تاثیرم نداشته باشن

دیدم که میگم
ع.حصار(عارف فیاضی)


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


گذشت...

آدمای با گذشت
.
.
.
شاید روزی از افراد هم بگذرند...
گذشت است دیگر...
کس و کار نمیشناسد که...
از کارت که گذشتند شاید از خودت هم بگذرند...

ع.حصار


|

نوشته شده در شنبه 27 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


یه کم دانستنی ...مطلب ارسالی ازBabak

امیدوارم خوشتون بیاد ...

1.اگر بینی خود را بگیرید، امکان ندارد بتوانید زمزمه کنید.

 2. وقتی شیشه می شکند، ترک های آن باسرعت 3000 مایل در ساعت حرکت می کنند.

3. در هر دقیقه حدود 200 نوزاد در جهان متولد می شوند.

 4. جلیقه ی ضد گلوله، خروجی اضطراری، برف پاک کن شیشه ی ماشین و پرینترهای لیزری همگی توسط زنان اختراع شده اند.(بالاخره زنها هم یه کارایی کردن)
5. انسان در زمان خواب بیشتر از زمانی که تلویزیون تماشا می کند کالری مصرف
می کند.
 6. به طور میانگین انسانها بیشتر از اینکه از مرگ بترسند از عنکبوت می ترسند.

 

 


.:  ادامه مطلب :.
|

نوشته شده در 26 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


چرا پول میدیم میریم باغ وحش
اعصابمون خورده !!! میخوایم پاچه یکی رو بگیریم پس سگ درونمون زندس صبحونه یه عســـــل کامل میخوریم خـــــرس درونمون هم زندس... میریم اتاق یادمون میره چی میخواستیم اسکل درونمون هم زندس... مگسو رو هوا میزنیم قــــــــــــور باغه درونمون هم زندس... چمـــــــن میبینم میکنیمش بز درونمون هم زندس...طرف میره هنوز عاشقش میمونیم خــــــر درونمونم زندس... کلاً باغ وحشی داریم به تنهــــــــــایی
|

نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


حسان عجم

 

      مرغی  که  نوای  درد  راند  عشق  است

                                     پیکی  که زبان غیب داند عشق است

      هستی که به نیستیت خواند عشق است

                                     و انچه از تو تو را باز رهاند عشق است

 


|

نوشته شده در پنج شنبه 25 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


دانشجوهای کشورهای مختلف...!!!

هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود

را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و
همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود!

 عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!

چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی

می فروشد!

رژیم اشغالگر صهیونیستی : بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و تروریستی

و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان و نزول گیر و ربا خوار به دنیا می آید!

گینه : او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!

کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو

و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!

پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!

انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین   

بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!

آفریقا: فکر نکنم تو آفریقا هم با وجود فقر و گرسنگی که بیداد میکنه سلف دانشگاهاشون کنسرو لوبیا و جوجه ی نپخته بده .

ایران: سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست

دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند! عاشق عبارت «خسته نباشید» است، البته نیم ساعت مانده به آخر

کلاس! هر روز دوپرس از غذای دانشگاه را می خورد و هر روز به غذای دانشگاه بد و بیراه می گوید! او سه سوته

عاشق می شود! اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء

قشرفرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل

می دهند ولی خانه به دانشجوی مجرد نمی دهند! او چت می کند! خیابان متر می کند، ودر یک کلام

عشق و حال می کند! همه کار می کند جز اینکه درس بخواند نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است !   

به نظرم بی خیال دانشگاه بشیم بهتره…. تفریحات بهتر و کم دردسرترن...

خدایی فقط دانشجوی ایرانیو عشقستا ....


|

نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


بازم طنز

 

به دلیل استقبال دوستان و قولی که در یکی از نظراتم داده بودم این طنز ها را نوشتم و تقدیم میکنم به شاد ترین کلاس دانشگاه:

1.بلوتوث قلبت را روشن کن می خواهم تمام وجودم را برات بفرستم .......هه هه هه ویزوس داشت حالا میمیری.

2.اگه میخواهی قوی ترین و طولانی ترین و عمیق ترین بوسه دنیا را تجربه کنی لبات را بذار روی لوله جارو برقی.

3.مرامی ترین پیام سال:چروک لباتیم بخند فنا شیم.

4.بزرگ ترین دروغ سال:2 تا زن به هم میرسند حرف نمی زنند.

5.غضنفر:یه پراید خریدم........دوستش:مدلش چیه؟ ........ غضنفر:قرمز!......... دوستش:گرون خریدی.

6.دوستان غضنفر بمبی را با موفقیت امتحان کردند.........روحشان شاد و یادشان گرامی باد

"شاد باشید و شاد بمانید" آخرین حرف مطربی در عروسی اینم آخر حرف ما"پروازتان بلند و دل هایتان شاد.علی سلطانی

 


|

نوشته شده در 24 آبان 1391برچسب:طنز,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


Mr.Blue

برای دعوا کردن کلمات متعددی در زبان تورکی آذربایجانی  به کار می رود که هر کدام شکل و حالت ویژه ای را از دعوا بیان می کنند مانند:

دویوشمک همدیگر را کتک زدن

ووُروشماق همدیگر را زدن

ساواشماق با یکدیگر دعوا و جنگ کردن و گلاویز شدن

دیدیشمک دعوا همراه چنگ زدن همدیگر

چارپیشماق دعوا و برخورد به یکدیگر ,تصادم

دالاشماق با هم دعوای لفظی کردن

دارتیشماق با هم مشاجره کردن

چاخناشماق با هم سر شاخ شدن

توتوشماق دعوا با گرفتن همدیگر

بوغوشماق دعوا یقه ی همدیگر را گرفتن و خفه کردن

تیپشمک و تیپکلشمک دعوا همراه لگد انداختن به هم

خیرتد کلشمک یا فیرتیلاقلاشماق دعوا همراه گلوی همدیگر را گرفتن

سویوشمک همدیگر را دشنام دادن

دیرشمک دعوا کردن , رو در روی هم ایستادن

بوغازلاشماق گلوی همدیگر را گرفتن ,رد در روی هم قرار گرفتن , دعوا کردن

چیرپیشماق زدوخورد

دُروشماق مناقشه ,مجادله ,رو در روی شدن

سویورلشمک گلاویز شدن , در هم آویختن

 

این داستان ادامه دارد...

 

 

 



|

نوشته شده در چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


معنی ایسمها

 فرض کنید دو تا گاو دارید!

سوسیالیسم: یکی را نگه می دارید. دیگری را به همسایه خود می دهید.

کمونیسم : دولت هر دوی آن ها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرش شریک کند.

فاشیسم : شیر را به دولت می دهید. دولت آن را به شما می فروشد.

کاپیتالیسم: هر دوی آن ها را می دوشید. شیرها را بر زمین می ریزید تا قیمت ها هم چنان بالا بماند.

نازیسم: دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد.

آنارشیسم: گاوها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند.

سادیسم : به هر دوی آن ها تیراندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیرها می اندازید.

آپارتاید : شیر گاو سیاه را به گاو سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید.

دولت مرفه : آن ها را می دوشید و بعد شیرشان را به خودشان می دهید تا بنوشند.

بوروکراسی : برای تهیه شناسنامه آن ها هفده فرم را در سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آن ها را بدوشید.

سازمان ملل : فرانسه شما را از دوشیدن آن ها وتو می کند. آمریکا و انگلیس گاوها را از شیر دادن به شما وتو می کنند. نیوزلند رای ممتنع می دهد.

ایده آلیسم : ازدواج می کنید. همسر شما آن ها را می دوشد.

رئالیسم : ازدواج می کنید. اما هنوز هم خودتان آن ها را می دوشید. .

لیبرالیسم : آن ها را نمی دوشید چون آزادی شان محدود می شود.

دموکراسی مطلق: از همسایه ها رای می گیرید که آن ها را بدوشید یا نه.


|

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


دیالوگ های مارمولک

«راه‌های رسیدن به خدا به عدد آدمهاست»
«اصلا به این حرفا نیست، دل آدم باید پاک باشه»
...«خداوند انشا الله دهن شما را...مورد عنایت قرار دهد!»
«عزیز دل برادر»
«برادر قربونت بره»
«عزیز دل انگیز»
«نگفتم؟ من فکر کردم گفتم»
«خداوند به ما خدمت بدهد به شما توفیق کنیم!»
«من اصلا به تو فکر نمیکنم» «ولی بدرد من خورد» «بچه جان خریت خودت را بگردن خدا میانداز»
«خدا end e مرام، end e معرفت، end e مردانگی است. خدا فقط خدای آدمای خوب نیست، خدای آدمای بد هم هست.»

 

«به روحانیت جسارت نکن خصوصا که بچه داروازه غار باشه اوککک»
«تو اگر دوست می‌خواهی مرا اهلی کن»
(گفتاورد اصلی: شخصیت روباه در شازده کوچولو)
«ای شیطون! نکنه گناهی کردی»
«حاج آقا جای ما ته موتورخونهٔ جهنمه»

|

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


Mr.Blue

 

شعري از داود داغستاني

من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد در من
من خودم هستم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزد
من نه عاشق هستم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی هستم
که مرا از پس دیوانگی ام میفهمد

 


|

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


Mr.Blue

     

 اين آهنگ يكي از شاهكارهاي Murat هستش حتما دانلودش كنيد.

ترجمه آهنگی از
Murat

 بنام Ay yüzlüm


Parça: Ay yüzlüm
Murat Göğebakan

Zaman hancı bulut yolcu
زمان مسافرخانه و ابر مسافر
Şimdi gitti en son yolcu
و الان آخرین مسافر هم گذاشت ورفت
Bitmedi mi hasretin borcu
 بدهی حسرتت تموم نشد؟
Neredesin ay yüzlüm
کجایی ماهروی من
Gece çöker güller solar
شب از بین میره و روزها پژمرده می شوند( شبها و روز ها میان و میرن)
Gözlerime yaşlar dolar
و چشمانم پر از اشک می شوند
Hatıralar bende ağlar
خاطرات نزد من می گریند
 
Neredesin ay yüzlüm
Karakollar mı kuruldu
پاسگاه پلیس ساخته شد ؟
Kelepçeler mi vuruldu
دستبند به دستهایم زده شد؟
Bak bugünde akşam oldu
ببین امروز هم به سر رسید

Neredesin ay yüzlüm
Gençliğim dizleri üstüne çökmüş
جوانی ام زانو زد(پیر شدم)

Kapaklanınca sevda yoluna
و در راه عشق فرسوده شد 

Bir doğuş yaratıldı çırılçıplak
و نوزادی متولد شد لخت لخت
Ve sen.. Ve sen Ay yüzlüm
...و توماهروی من
Kurumuş yaprak gibi düşerken dalından
مثل برگ خشکی که از شاخه جدا میشه
Bir aah uzun sesli koptun dudaklarımdan
مثل آهی که باصدای بلند از لبانم جدا شدی,

 Dön Ay yüzlüm dön, neredeysen dön
.....هرجا که هستی برگرد.....بر گرد ماهروی من
Sensiz olmuyor
.....بدون تو نمی شود
Kan damlıyor gözlerimden kan
و  از چشمانم خون می چکد
Gücün varsa gel, gel de sen dayan
اگر می تونی بیا,  بیا و بمون

Çünkü ben son nefes gibi titrek
چون که من .. مثل آخرین نفس  لرزانم
Çünkü ben çırılçıplak
چون که من ...لخت مادرزاد(بی چیز)
Çünkü ben sensizim
چون که من ... بی تو هستم
Çünkü ben... Çünkü ben...
چون که من .. چون که من

 

برای دانلود مستقیم کلیک کنید

 

 

 


|

نوشته شده در سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


رباتیک...

 سلام....!!!

می خوام یه چیزایی از رشته مون بگم ! البته نه دقیقا رشتمون ...چیزی که به رشتمون خیلی نزدیکه ! منظورم روباتیکه..

هاا راستی...تمام این مطالبو خودم تایپ می کنم و از خودم می نویسم در نتیجه هر گونه اشکال املایی و انشایی و علمی مجاز است !!!

برا اینکه مطالب جا افتاده تر بشه سعی می کنم از پروژه های خودم برا توضیحات استفاده کنم !

(یعنی سعی میکنم جوری بگم که علاقه مند بشیید...)

 

پس برید به ادامه ی مطلب....



.:  ادامه مطلب :.
|

نوشته شده در سه شنبه 22 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


دلنوشته های دکتر حسابی

دلنوشته های دکتر حسابی

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،

این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.
انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!
انسان های بزرگ دو دل دارند؛
دلی که درد می کشد و پنهان است و دلی که می خندد و آشکار است.
همه دوست دارند که به بهشت بروند،
ولی کسی دوست ندارد که بمیرد … !
عشق مانند نواختن پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی.
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد،
پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود. ‏‏اگر انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است!!!


|

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


6174


در 1328 خورشیدی، ریاضیدان هندی، Kaprekar، فرآیندی را ابداع کرد که به عملیات Kaprekar شهرت یافت.
 
 

در این عملیات، ابتدا عددی 4 رقمی بایستی انتخاب شود؛ با این شرط که تمام ارقام با یکدیگر یکسان نباشند (مثلا، انتخاب اعدادی مانند 7777 یا 5555 و … نقض شرط است).

 

پس از انتخاب عدد، بایستی ارقام آن عدد را به صورت بزرگترین و کوچکترین عدد مرتب کنیم. مثلا، اگر عدد 8457 را انتخاب کردید، بزرگترین ترتیبش می شود: 8754 و کوچکترین ترتیب نیز می شود: 4578٫ سرانجام، بایستی این دو عدد را از یکدیگر کم کنیم تا عددی جدید به دست آید و این مرحله را تکرار کنیم.
عملیات ساده ای است، اما Kaprekar متوجه موضوعی شگفت انگیز شد. اجازه دهید این عملیات را با عدد 1390 امتحان کنیم.

9171=9310-139

8532=9711-1179

6174=8532-2358

 

 

وقتی که به عدد 6174 رسیدیم و اگر بخواهیم عملیات را ادامه دهیم در هر خط دوباره به عدد 6174 می رسیم. اجازه دهید این بار با عددی دیگر، مثلا با 6517 این عملیات را بررسی کنیم.

6084=7651-1567

8172=8640-468

7443=8721-1278

3996=7443-3447

6264=9963-3699

4176=6642-2466

6174=7641-1467

عملیات اندکی طولانی تر می شود اما باز به همان نتیجه رسیدیم؛ یعنی عدد 6174٫ اگر اعداد دیگر را نیز امتحان کنید همواره به 6174 خواهید رسید؛ این همان اتفاق عجیبی بود که Kaprekar آن را کشف کرد.
این عملیات حداکثر ممکن است 7 مرحله تکرار شود. بیشتر اعداد 4 رقمی بدون ارقام تماما یکسان (2124 عدد) سه مرحله ای به 6174 می رسند، پس از آن 1980 عدد 7 مرحله ای به این نتیجه می رسند.
مشابه این نتیجه ی منحصر به فرد تنها در اعداد سه رقمی تکرار شده است. بدین صورت که اگر همین عملیات را برای اعداد سه رقمی تکرار کنیم همواره به 495 می رسیم.


|

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


تغییرات مخوف...


و آن گاه که قلم دستت را به حرکت وا میدارد و خود را وقف کاغذ می نماید که نگاشته شود بر صحن آن؛
تیری تیز و سریع بر قلب تاریخ،انقلابی نمایان می شود در مقابل چشمانت...
انقلاب در عمق تاریکی؛
بدان لحظه که بند بند وجودت آغشته گردد به سر ریز احساسات سبک...
که بدانی در شرف انقلابی هستی مخوف؛
که یا تو نابود خواهی شد
و یا به کلی تغییر خواهی نمود
آنگاه که محیط تصمیم می گیرد که تمام درونت را دستخوش دگردیسی نمایی؛
که روحیه ای لطیف در جامعه ی ستیزه ها ثمرش شکستی بیش نیست و خشن نمودن روحیه ای لطیف یا به خشن شدن آن منتهی می شود و یا به خنثی شدنش و روحیه ای خنثی یعنی مرگ تدریجی که نه؛مرگ آنی.
اگر ای دوست؛
توانش در توست،کمکم کن
و اگر نیست؛رها کن دل بی عار مرا...
ع.حصار

 


|

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


یک بیت بداهه!

دلم تنگ است و اینجا بس هوا دلگیر و سرد است

غم انگیز و غم افزون است و دل در غصه غرق است

ع.حصار


|

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,

توسط DaniYaL| لينك ثابت |


موضوعات
  

لينك دوستان
 » الکترونیک » ردیاب ماشین » جلوپنجره اریو » اریو زوتی z300 » جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Urmia Electronic 91 و آدرس urmia-electronic91.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





»فال حافظ

»جوک و اس ام اس

»قالب های نازترین

»زیباترین سایت ایرانی

»جدید ترین سایت عکس

»نازترین عکسهای ایرانی

 

آرشيو
 

آذر 1392
مهر 1392
شهريور 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391

 

نويسنده
 
نویسندگان
 
طراح قالب